وبلاگicon
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صنایع دستی و محجصولات ارگانیک گیوه آی آر

آگاهی فلسفی ما و حکایت زبان هورامی

خبرگزاری نودشه

کورش امینی نودشه

((این جستار در هفته نامه سوران، 11 اسفند ماه به شماره 259 منتشر شده است))

1

فهم و احاطه درست به موقعیت و تمییز مناسب زمان و مکان شاید تعریفی ساده از آگاهی باشد. وقوف به اطراف و تسلط به جزئیات اشیاء و مفاهیم یا پی بردن به کنه حوادث روی دیگر تعریف آگاهی است. صد البته مفاهیمی به سان معرفت و شناخت که گوشه هایی از آگاهی و بخشی مکشوف و عیان از آنند، جهت کمک به درک و دریافت آگاهی بخشی از پروسه اند. رسیدن به آگاهی و پذیرش آن، آنسان که هست؛ پروسه ای طولانی و نیازمند فراهم آمدن اسباب کار و ملزومات راه است. درصورت رسیدن به آن، مسلح شدن، استفاده هر روزه و ارتقای آن؛ سبب تامین آسایش روح و مامن جان می گردد و در صورت دوری از آن، سلب امنیت و مایه عذاب جان است. عدم آگاهی و درک اصولی از پیرامون و اطراف خویش، به صورت ریشه دار و مزمن در عمق طبقات جامعه نفوذ کرده است. همین رسوخ و نهادینه شدن ناآگاهی باعث بیگانگی نسل امروزین شده و حتی در برخی از موارد نبود قضاوتی معیار و استاندارد هر لحظه و بیش از پیش جامعه را به گرداب نابودی و مرگ تدریجی فرو برده و از این طریق تأثیر مخرب خویش را بر تک تک اعضای اجتماع کارگر می‌کند.

ساختار و نحوه عمل ناآگاهی که برخی از جامعه شناسان آن‌را به عنوان حماقت توده‌هاتقسیم بندی می‌کنند؛ گاه به صورت نشر و نمود عرضی عمل کرده و گاه از بالا به پایین. در هر دو صورت نتیجه آن یکی و آن تبدیل ساحت قدس جامعه به جولانگاه جهل و جهالت می‌باشد.

در سیستم از بالا به پایین حکام امر، مدیران ارشد، نهادهای حکومتی، سازمان‌های وابسته و حتی برخی اوقات سازمان‌های مردم نهاد وابسته به آن نحله فکری، مطبوعات و صدا و سیما و در کل بدنه مدیریت و رهبری، سکان بدست هدایت کشتی جامعه بوده و می‌باشند. در این سیستم وابسته و بسته، به صورت برنامه ریزی شده و طبق چهارچوبی مدون و از پیش تعیین شده، (برخی اوقات وجود برنامه ای مدون و از پیش پرداخت شده، لازم نمی نماید) نرم و آرام و با تمامی امکانات موجود و در دسترس پروسه موجود را هدایت می‌کنند. در این راه با عرضه آگاهی‌های سطحی و زودگذر، بی خطر و در خیلی از موارد نهادینه نشده و دارای ساختاری به ظاهر مدنی و دموکراتیک سعی در به انجام رسانی پروسه مذکور می‌نماید. ندادن آگاهی و آگاهی های دروغین نیز، شاید بخشی تفکیک ناپذیر از پروسه مذکور باشد. در ساختار عرضی جامعه، افراد حاضر در اجتماع هم به نوعی آب در آسیاب معیوب پروسه اول کرده و خود به نوعی به ماشین حمل جریان معیوب و از پیش طراحی شده دسته حاکم می‌گردند. در صورت نهادینه شدن این بخش، اثرات آن مهلک و سمی و ماندگارتر بوده و این خود مردم هستند که خواستار برقراری و تداوم عملکرد منفی مذکور می‌باشند.

در نهایت هنگامی‌که کلیت بدنه جامعه دچار رخوت و بیماری مهلک گفته شده، گشت؛ آگاهی بخشی اثر مطلوبی نداشته و حتی برخی اوقات عکس مطلوب عمل می‌کند. این مورد حالتی است که قریب به اتفاق جامعه دچار چنان بحران بی هویتی و ناآگاهی شده که هر نوسان، جنبش و حرکت آگاهی ده را برخلاف روال عادی و عادت امور دانسته و با محافظه کاری ویرانگری سد راه آن می‌شود. این حالت همان مصیبت مخربی است که دامنگیر جامعه امروز کردستان و ایران شده است.

در حقیقت این باورهای ما(ناشی از آگاهی های کسب شده) هستند که به ما زندگی می بخشند و این زندگی است، در حول آنها می چرخد. باور به طبیعت اطراف، به مکان جغرافیایی خاصی به نام وطن، باور به اجتماع، باور به خود، باور به زبان خود و در نهایت هویت و کیان خویش.  در دیدگاه من، غیرقابل باورترین باورها با اطمینان صحبت کردن در مورد زبان است. آن هم زبان دیگری و بجای آن، بجای گویشوران آن و بجای هستی نفسشان، تصمیم گرفتن. آن اطمینانی هم که به ما اجازه داده در مورد زبان هورامی (زبان مادری خودم) اینگونه با صراحت و اطمینان و صد البته نه با شک و تردید! اظهار نظر کنم؛ این است که هستی من، وجود من، خود من و درکل هویت من در پیوندی ناگسستنی با این زبان بوده، رشد کرده و به نوعی بخشی (شاید هم به تمامی) از واقعیت وجودی خود من است. هویت فرهنگی فردی کورش نام. هویت فلسفی هورامی زبانان. هویت فرهنگی هورام ها. دنیای اطراف ما، اندیشه ما و کل کائنات، چیزی است که از دریچه زبان برای ما درک و تفسیر می گردد و گرنه بقول پوپر هیچ معیاری وجود ندارد که به موجب آن بگوییم حقیقت را بدست آورده ایم.

از طرفی هم بینش پایه و اساسی ما نسبت به وقایع و دنیای پیرامون خویش یعنی همان تغییر و انعکاس ذهنیات درونی فرد با مصداق و واقعیات بیرونی ،روی دیگر آن چیزی است که به نام آگاهی در جامعه رواج دارد. در این فاکت در واقع آگاهی چیزی جز آگاهی به خود و آگاهی در خود در سمت و سوی جریان زندگی و محیط اطراف نمی باشد. آگاهی مکانی حس مکانی را بوجود آورده و حس مکانی هویت مکانی و در نهایت هویت کارکردی در اجتماع را سبب می گردد.

 این شناخت به ما این امکان را می دهد که از مرحله ذهنیت و دنیای تجرید محض به عالم واقعیت در آمده و پیرامون خویش را به دست آورده و به نوعی کنترل کنیم. در این صورت آگاهی زاینده، سازنده و فاعل محور بوده و دچار خمودگی و استیصال نمی گردد. از حالت سوژه در آمده و به ابژه تبدیل می گردد.  در این رابطه که می‌توان به عنوان معادله‌ای دوسویه از آن یاد کرد؛ هر چه آگاهی فرد و بینش آن از درک محسوسات، واقعیات بیرونی و ملموسات اطراف خویش فراتر رفته و به دنیای ذهنیات، ماورا (مد نظر این مقال بیشتر افقی مادی است تا معنوی) و تجربه‌های غیر ملموس وارد شود؛ آگاهی و درایت بیشتر شده و همزمان هم ریشه‌ای‌تر می‌گردد. در صورت بروز چنین حالتی معرفت و شناخت فرد نسبت به پیرامون خویش افزون گشته و همین شناخت مکتسبه پایه و اساس درک و دریافت‌های بعدی می‌گردد. وجود چنین حالتی در اجتماع نشان از بلوغ سیاسی و فلسفی جامعه بوده و چنین اجتماعی صاحب اندیشه و معرفه بوده و نسبت به هر تکانش در پیرامون و حتی خارج از حوزه زیست خود حس اعتراض داشته و به نوعی احساس وظیفه و مسئولیت می کند. بهره کشی از چنین جمعی سخت و دشوار و گاه غیرممکن می باشد.

در خصوص زبان هورامی تَرسم حکایت ما هم آن افسانه معروف گیلگمشGilgamesh شود؛ که در جستجوی یافتن علاجی برای مرگ زبان هورامی برآمدیم و اکنون که آن را یافته ایم، (حداقل باید اینطور باشد) داریم به نوعی از دستش می دهیم. زیرا که روح انکیدو Enkidu از اسرار تاریک این قلمرو برایمان سخن می گوید. باز سوال اساسی این است که: آیا باید مثل گیلگمش بپذیریم، به آن گردن نهیم و تسلیم شویم یا نه و فکری دیگر و اقدامی دیگر. بر اساس بحثی که در ارتباط با آگاهی و معرفت نهادینه شده در سطور قبلی پیش آمد و ما هم خود را به آن متعهد می دانیم؛ به یقین چنین نخواهد شد و ماندن و زندگی ما در گرو همین راه و مبارزه برای نجات و ارتقای چنین معرفتی در پناه مکتبی به نام هورامان و فلسفه ای در معنی هویت فرهنگی و کیان هورامان خواهد بود. حکایت رودخانه سیروان و جریان پر تب و تاب گرداب و برخورد با صخره های اطراف است. زمانی که انسان در روند رو به رشد، تعالی و گسترش اندیشه هایش در شناخت از پیرامون و محیط اطراف بر می آید؛ سرانجام به آن خود آگاهی که به خودباوری منجر می شود، می رسد و با معرفت حاصله دست به عمل می زند. (همان تبدیل سوژه به ابژه سطور پیشین). در این مجرا می کوشد؛ حقیقتی را که به آن دست یافته است در عمل به کار گیرد و دنیای پیرامون را آنچنان که تفسیر می کند؛ بسازد و این یعنی آگاهی برای عمل.                                                        

 

کورش امینی نودشه   



چاپ این صفحه
websaite nowdeshehcloop.ir

جستجوگر گوگل؛لطفا عبارت را وارد کنید
بسم الله الرحمن الرحیم خیر به ده سه رو چه ماما

نویسندگان ومشاوران